جدول جو
جدول جو

معنی باریک سنگ - جستجوی لغت در جدول جو

باریک سنگ
(سَ)
سبک وزن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ)
دقیق فکر. نکته سنج:
گذشتند بر کوه خارا برنج
وزو خیره شد مرد باریک سنج.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
آنکه ساق باریک دارد، دارای ساق باریک، احمش، (تاج المصادر بیهقی)، حمش، (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) : صیادی سگی معلم داشت ازین پهن بری، باریک ساقی، (سندبادنامه ص 200)، لاغری:
آن چنان کز حجاب تاریکی
کس نبیند دراز و باریکی،
نظامی،
ای ز باریکی میانت همچو مویی در کمر
غنچه از رشک دهانت میخورد خون جگر،
(نصاب الصبیان)،
ز باریکی و سستی هر دو پایم
تو گویی پای من پای تنندوست،
آغاجی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بید. گونه ای از بید که در درۀ چالوس و ساحل رود کرج و کوه دنا در شیراز و جبال کوه گیلویه دیده شده است. (گااوبا)
لغت نامه دهخدا
باریک نای، سر یا نوک چیزی، قسمت باریک هر چیز، باریک نای چیزی، قسمت باریک آن، الاسله، باریک نای ساعد یا ارش، (از مهذب الاسماء)، باریک نای پا، نازند، باریکنای دست، قصبه
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آنکه سر باریک و خرد دارد.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لاغراندام. آنکه اندامی ظریف دارد: و این (سند) ناحیتی است گرمسیر و اندروی بیابانهای بسیار... و مردمان اسمر و باریک تن و دونده. (حدود العالم). (و مردم سودان) باریک تن اند وسطبرلب و درازانگشتان و بزرگ صورت. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باریک سنج
تصویر باریک سنج
دقیق فکر، نکته سنج
فرهنگ لغت هوشیار